تاریخ ارسال : 1401/10/28
دوبیتی
غزالی از خطا سوی ختن رفت
از این کج رفتنش جانم ز تن رفت
سپندآسا به مجمر سوخت «نادم»
که یارم بار بست و از وطن رفت
تاریخ ارسال : 1401/10/28
دوبیتی
دلم شد شرحه شرحه از غم یار
به چشمم بی رخش خار است گلزار
بت مفتون نمیکردی فراموش
نه چشم و دل، نه در خواب و نه بیدار
تاریخ ارسال : 1401/10/28
دوبیتی
به ما ای دوست ننمایی اگر رخ
به هجرت جان سپارم ای پریرخ
یقین جان آید اندر جسم مفتون
به خاکم گر گشایی برقع از رخ
تاریخ ارسال : 1401/10/28
دوبیتی
پس از مرگم تو با یاران دلخواه
گذر بر تربتم آرید ناگاه
بگو با آن رفیقان رفت مفتون
به امید دراز و عمر کوتاه[
تاریخ ارسال : 1401/10/28
دوبیتی
مرا تا دیده بر روی تو باز است
تنم چون شمع در سوز و گداز است
قدت کوتاه همچون عمر مفتون
ولی زلفت چو امیدم دراز است